بدون عنوان
1389/4/11 (امير علي در این تاریخ 3 ماه و 16 روز دارد) نفسم سلام . ياد گرفتي زبون در مياري . آواز مي خوني و بوووووووو بوووووووووو مي كني . دوست داري فقط بازي كني و اصلا نخوابونيمت و شير هم نخوري. آب دهنت دائم سرازيره و انگشتت رو مي كني تو دهن و شروع به جويدن مي كني آنقدر كه عق مي زني. پريشب مثلا رفته بوديم تولد خاله فاطيما. از اون اول كه رسيديم آنقدر گريه كردي و نق زدي كه من و بابايي نيم ساعت بيشتر نمونديم و سريع برگشتيم خونه. امروز هم خاله مريم و نازنين اومدن خونه مون. كه باز هم حوصله نداشتي و بد اخلاقي كردي. بميرم برات كه بي حالي و درد داري. سند ماماني هم آزاد شد البته سه روز پيش و اين از پا قدم تو گلمه يادت كه هست دو روز...
نویسنده :
لادن
3:07