اميرعلي فتاح

بدون عنوان

1389/2/25 (امير علي در این تاریخ 1 ماه و 28 روز دارد) لذيذ مامان سلام پنج شنبه با ماماني و تو رفتيم امام زاده صالح و تو گلم خودت زيارت كردي يعني اينكه دستاتو گرفتي به ضريح و ول نمي كردي . ديگه اينكه اومديم تو بارار تجريش و توت و توت فرنگي و گوجه سبز خريديم و مامانت همشون رو خورد و تو انقدر پسر خوبي هستي كه اصلا دل درد نگرفتي . ديروز هم رفتيم خونه آقا جونت و عمو داوود و تو كلي دلبري كردي و از همه مهمتر اينكه انقدر اقا شدي كه سر ساعت 10-11 مي خوابي تا صبح ساعت 9-10 . اما روز همه اش بيداري و دوست داري كه مامان باهات بازي كنه.چشم عزيزم باهات بازي مي كنم. عاشقتم بيمارستان شانديز مشهد   لباس پوشيدي بريم م...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

(امير علي در این تاریخ 1 ماه و 24 روز دارد) عشق مامان سلام عزيزم الهي بميرم برات كه مجبوريم اين همه دكتر ببريمت. خدا كنخ ما رو ببخشي كه اين همه داريم اذيتت مي كنيم ماماني. ديروز دوباره برديمت براي اكو بيمارستان دي . مجبور شديم بهت داروي خواب آور بديم كه بتونن اكوت رو انجام بدن . الهي برات بميرم كه موقع خوردن دارو اين همه گريه كردي طوري بهم چسبيده بودي و گريه مي كردي كه وسط بيمارستان نزديك بود از حال برم . اما خدا رو شكر آقاي دكتر گفت كه فعلا به عمل احتياج نيست و مي تونيم تا چند ماه ديگه صبر كنيم . اميدوارم خدا به پاكي تو رحم كنه و خودش تو رو شفا بده . دوست دارم اندازه همه خوبيها و پاكيها ...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

1389/2/18 (امير علي در این تاریخ 1 ماه و 21 روز دارد) سلام نفس مامان اين روزها همش درگير دكتر بردن تو هستيم . هفته پيش برديمت پيش دكتر يوسف نيا كه تقريبا حرف اول جراحي قلب رو مي زنه و اون گفت كه بايد هر چه سريعتر عمل بش و شريان ريه ات بسته بشه تا يك كم بزرگتر بشي و قلبت رو عمل كنيم . من و بابا هم كلي غصه دار شديم و اومديم خونه تا دوباره اين هفته ببريمت اكو و بعد هم ببريمت پيش دكتر ماندگار . اميدواريم كه فعلا عمل نخواي و يا اينكه حداقل يك عمل لازم باشه . توكلمون به خداست و اميدوار. اين روزها كلي كارهاي بامزه مي كني صداهاي بامزه د مياري مي خندي گردنت رو كاملا نگه مي داري وقتي باهات بازي مي كنيم ذوق مي كني و كلي دست و پا مي زني...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

1389/2/12 (امير علي در این تاریخ 1 ماه و 15 روز دارد) سلام قند عسلم . كلي بزرگ شدي و خوردني . 40 روزت كه شد يعني سه شنبه هفته گذشته با ماماني و بابا رضا برديمت مشهد زيارت امام زضا اون هم با قطار. خدا رو شكر هيچ اتفاقي برات نيفتاد و تو كلي آقا بودي و اصلا اذيت نكردي. اين روزها كلي كاراي جديد و با مزه مي كني مثلا گردنت رو نگه مي داري . وقتي باهات بازي مي كنيم مي خندي و گاهي هم صداهاي بامزه در مي اري . خلاصه كه عشق مامان اين روزها همه وقت و لحظه هام رو تو پر كردي . ...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

1389/1/28 (امير علي در این تاریخ 1 ماه دارد) عزيز دلم ديروز تو يك ماهه شدي و من خدا رو به خاطر داشتن هزاران بار شكر مي كنم . ديروز كه تولد يك ماهگي تو بود با ماماني و بابا رضا و دايي مامان و ماماني مامان و زندايي و دختر دايي مامان رفته بوديم پيك نيك . كلي به همه خوش گذشت و البته از همه بيشتر به تو چون كلي اكسيژن خوردي و همش خوابيده بودي. خبر ديگه اينكه من و بابا شبها مي بريمت ماشين سواري شايد بخوابي و بذاري ما هم چند ساعت بخوابيم . و ديگه اينكه به نظر من بزرگ تر شدي و البته همش دلت مي خواد كه باهات بازي كنيم و حرف بزنيم و اين موقعي خيلي سخت مي شه كه تو ساعت 11 شب بعد از يك خواب جانانه بيدار مي شي و تا 4 صبح بيداري و اين كار ...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

  1389/1/17 (امير علي در این تاریخ 19 روز دارد) قند عسلم ببخشيد كه دير به دير برات مي نويسم . توي اين چند روز خيلي بي حوصله و نگران بودم ولي توكل به خدا كردم آخه مي دوني عشق مامان سه روز پيش برديمت دكتر براي قلبت و اقاي دكتر گفت كه قلب كوچيكت مشكل داره اون هم چند تا ولي از همه مهم ترش سوراخ بين بطنيه كه الان بهت دارو داده و بايد تحت نظر باشي كه انشالا خدا خودش كمكت كنه و اين سوراخ لعنتي بسته بشه و گر نه بايد تا قبل از شش ماهگيت عمل بشي . اين چند روز خيلي گريه كردم و ناراحت بودم اما توكل به خدا مي كنم و اميدوارم كه اين مشكل خودش برطرف بشه . خبر ديگه اينكه شناسنامه و دفترچه بيمه ات رو گرفتيم و تو گلم الان هويت داري . عزيز ...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

  1389/1/13 (امير علي در این تاریخ 15 روز دارد) سلام عشق مامان ما يعني من و تو و بابايي از ديشب اومديم خونه ماماني تا ايشالا شما كه يك كمي بزرگتر شدي برگرديم خونه خودمون. امروز اولين 13 به در شما است اما چون خيلي كوچولويي نمي تونيم ببريمت بيرون . ايشالا بعد از ظهر مي بريمت با ماشين بيرون كه 13 شما به در بشه. به اندازه تمام دنيا دوست دارم ...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

1389/1/9 (امير علي در این تاریخ 11 روز دارد) سلام عسلم الهي من برات بميرم كه از ديشب تا حالا دلت درد مي كنه مامانم. راستي خوشگل مامان بند نافت پريروز افتاد يعني روز دهمت و ماماني هم شب بردت حموم . الهي دورت بگردم كه آنقدر كاراي بامزه مي كني . واي وقتي كه گرسنه مي شي درست عين يه جوجه گنجشك كه دنبال دونه است انقدر دهنت رو باز و بسته مي كني و سرت رو به مي مي هام مي كشي كه دلم برات ضعف مي ره . يه وقتايي دلم مي خواد گازت بگيرم . روزي هزار مرتبه خدا رو به خاطر داشتنت شكر مي كنم . امروز اگه خدا بخواد و هوا هم خوب باشه مي خوام ببرمت گردش. دوست دارم مامانم ...
5 بهمن 1389

بدون عنوان

1389/1/7 (امير علي در این تاریخ 9 روز دارد) سلام پسر گلم امروز تو 10 روزه شدي . الان هم خوابيدي و به مامانت اجازه دادي كه بياد و برات بنويسه. الهي من قربونت برم كه به زندگيم رنگ و بوي خدايي دادي. هيچ وقت فكر نمي كردم كه تا اين حد عزيز و دوست داشتني باشي. اين روزها تمام وقت من و ماماني و بابات رو پر كردي. توي اين چند روز كلي مهمون داشتيم و همه براي ديدنت اومدن عزيز دل مامان. هنوز همه جا تعطيله و نشده كه ببريمت دكتر واسه اكوي قلبت نخودچي مامان. آخه گلم تو درست عين نخودچي مي موني و اين اسميه كه من صدات مي كنم. هنوز بند نافت نيفتاده اما فكر ميكنم امروز و فردا مي افته . امسال عيد ما با وجود تو يه شكل ديگه شده قربونت برم الهي ....
5 بهمن 1389